سالها بود که تو را میکردم ..

نوشته شده توسط:سامان کاشی | ۱ دیدگاه

گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری(عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند  و همینطور در ادامه ...

شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت...

 

 

سالها بود که تو را میکردم

همه شب تا به سحر گاه دعا

...

„یاد داری که به من می دادی !؟

„درس آزادگی و مهر و وفا „

 

„همه کردند چرا من نکنم!! „

وصف روی گل زیبای تو را

 

„ بهر تو راست میکردم هر شب „

دست حاجت به درگاه خدا „

 

„تا ته دسته فرو خواهم کرد „

خنجر خود به گلوگاه نگاه „ „

 

تو اگر خم نشوی تو نرود „

قد رعنای تو از این درگاه „ „

 

دستمالی بده تا پاک کنم „

عرق خستگی از روی شما „ „„

 

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش „„

به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش „ „

 

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم „„

صد دعا از دل مجروح پریشان احوال „ „

 

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست „

کاکل مشک فشان با وزش باد شمال „ „

 

خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیـزه خصال „

نظر از منظــر خوبی، شب و روز و مه و سال „ „

 

خفته باشی تو و من می زده باشم همه شب „

بوسه ها بر کـف پای تو ولیکن به خیال „ „

 

رفت تا انته القصه که نتوان بکشیــــد „

تیر مژگان که زدی بر دل ریشـــم فی الحال „ „

 

عاشقانت همه کردنـد چرا ما نکنیــم „

برسر کوچه تماشای قد و قامـت و خال „ „

 

از تو در آورم و با دامن خود پاک کنــــــم „

چکمه از پای تو ای سرو خرامان احوال „ „

 

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن „„

نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال

 

„جمع آوری ابیات و ترتیب بندی : الکاشی

  • robotblog

    robotblog

    • ۱۳۹۳/۰۲/۱۹ - ۰۰:۳۷:۱۵

    (ارسال کامنت گروهی)
    ارسال ده ها کامنت در دقیقه به صورت اتوماتیک
    با سرعت وبلاگتان را به بقیه معرفی کنید!

    http://robotblog.ir

ابزار هدایت به بالای صفحه